نظريه مراكز رشد روستايي:
اقتباس از دکتر شفیعی
برخي از انديشههاي مفهومي مرتبط با مراكز رشد اثر تئوريكي بيشتر بر برنامه ريزي سكونتگاههاي روستايي دارند. اين ايده كه يك روستا هم تأمين كننده تسهيلات و خدمات كافي براي ساكنين خودش و همجمعيت حوزه نفوذش باشد از دو شخصيت مهم تأثير پذيرفته است، اول هارلدپيك (1922، 18-1916) كه اين ايده ايدهآلگرا را مطرح كرد كه چگونه ميتوان سكونتگاههاي روستايي را بدين ترتيب و با توجه به آستانه خدمات اساسي سازمان داد وي اظهار داشت:
«ما بايد روستاهاي بزرگتر و متراكمتر، جوامع روستايي مناسب براي شرايط جديد، نه شهرهاي كوچك با خيابانها و محلاتشان، داشته باشيم. زيرا كه روستاهاي متمركز با طراحي مناسب و داراي ساكنين كافي، امكان زندگي خوبي را فراهم ميآورند (Peake, 1916, P.246) . پيك برآورد كرد كه حداقل جمعيت چنين روستاهاي متمركز و بزرگ حدود 1200 نفر با امكان توسعه تا 2000 نفرخواهد بود و بنابراين:
«تمام نيازمنديهاي روزانه شامل بهداشت، آموزش و پرورش و اوقات فراغت و... در اين روستاها وجود خواهد داشت، در حالي كه جمعيت آنها اجازه ميدهد با برخورداري از تسهيلات حمل و نقل مناسب مردم نيازهاي ديگر خود را از شهرهاي مجاور مورد علاقه خود تأمين نمايند».
بدين ترتيب ايجاد و تمركز منابع در روستاهاي ايده آل انتخابي امكانپذير است.
مفهوم مراكز رشد، روابط متقابل بين مراكز خدمات انتخابي و حوزة نفوذشان درتئوري قطب رشد توصيف شده است. براي مثال، تناقض ذاتي بين سكونتگاههاي كليدي منتخب كه بطور پيوسته هم بعنوان تأمين كننده وهم به عنوان بازدارنده سكونتگاههاي كوچك حوزه نفوذ عمل ميكنند، با پذيرش آن قسمت هايي از تئوري قطب رشد كه نشان دهنده دو نيروي متضاد مؤثر در موفقيت اقتصاد ميباشد، همراه شده است.
1- «نيروهاي جذب» (ميردال 1957، هيرشمن ، 1958) در جائي كه نقاط مركزي عوامل توليدي را از نواحي اطرافشان جذب ميكنند، به عنوان مدلي براي نواحي روستايي تحت فشار و در جائي كه رشد اقتصادي وجمعيتي، نياز به كنترل و هدايت آنها به مراكز مناسب را ايجاد ميكند، مورد استفاده قرار گرفته است.
2ـ نيروهاي پخش كه توصيف كننده جريان منافع اقتصادي از مراكز به حومهها است و به عنوان مدلي براي نواحي روستايي دورافتاده مورد استفاده قرار گرفته است.
بنابراين در يك سطح كلي، تئوري قطب رشد برخوردار از منطق مستحكمي براي تمركز توسعه به داخل مراكز خدمات منتخب هم در نواحي روستايي دوردست و هم در نواحي روستايي تحت فشار ميباشد. با اين حال ايجاد اثرات پخش و جذب در برنامهريزي سكونتگاههاي روستايي مسئلهدار شده است. قابليت يك مركز رشد براي جذب عوامل توليد از حوزه نفوذش با استفاده از نيروهاي جذب بوسيله مفسران برنامهريزي روستايي بطور جدي مورد سئوال قرار نگرفته است. فرآيندهاي كنترل توسعه كه بطور جدي اجرا شده، براي تكميل نيروهاي بازار كه نشان دهنده گرايش متمايل به مركز در روابط متقابل مركز - پيرامون است مورد استفاده قرار گرفته است.
مهمترين عنصر درموفقيت مركز رشد در نواحي روستايي اين است كه چگونه سكونتگاههاي پسكرانه از تمركز منابع در مراكز رشد بهرهمند خواهند شد. براي رفع اين انتقاد كه سياستهاي مراكز منتخب اهميت مركزيت مكاني براي سكونتگاههاي مربوطه دارند اما براي سكونتگاههايي كه رشد مورد نظر را دريافت نخواهند كرد، زيان آور است. مكانيزم انتقال منافع يا فرصتها از مركز به پيرامون بايد دقيق و اجرايي باشد. تنها مكانيزمي كه اين عبارت و توصيف را در نواحي روستايي هماهنگ ميكند عمل قابليت دسترسي است. در شرايط قابليت دسترسي مناسب بين پيرامون و مركز، منابع تشكيل شده در مركز رشد براي ساكنين روستاهاي دور دست قابل دسترس است. بطوري كه يك نوع اثر پخش بوجود خواهد آمد. بهر حال، مسائل ناشي از عدم دسترسي كامل، مانع دستيابي اين فرصتها وامكانات براي گروههاي بسياري از ساكنين روستايي ميشود و از اين رو نقض كننده اثر پخش است. بنابراين اگرچه ما ميتوانيم با اين احساس بيان شده از طرف برنامه ريزان هماهنگ شويم كه مشكل است تا هر تئوري سكونتگاهي ديگر را تصور كنيم كه قابليتهاي حل كردن مسائل موجود در مفهوم مراكز رشد را بطور كار بردي در سكونتگاههاي برتر داشته باشد. بايد همچنين پذيرفت كه هيچ شاهد واقعي وجود ندارد كه تئوريهاي مركز رشد (و استراتژيهايي كه متأثر از آن هستند) اثرات پخش مورد انتظار را درمقياس روستايي برآورده سازند